غربت یعنی حسرت
غربت یعنی رفتن
گم شدن چون سایه
به سفر دل بستن.
غربت یعنی بدرود
در غروبی دلتنگ
در طلوعی خسته
گفتن از شیشه و سنگ
غربت یعنی تقدیر
کوچ کردن و رفتن
یعنی سفر بی بازگشت
غربت همیشه تپیدن
رفتن و غربت من
سایه ای سرگردان
مثل شمعی در باد
آتشی در باران.
غربت یعنی رفتن
تا دورهای دور
تا شهر بی نشان
تا امتداد بی نور
به قلم علی فلاح
یا به قول کازانتزاکیس:
رها کن جایی را که در آنجا پیروز شده ای
باز گرد به جایی که شکست خورده ای
بی بازگشت از غربت!
]]>